اولین خاطره سال 91
اول از اولین خاطره دانیال از روز اول عید بگم دانیال لباس عید را پوشیده بوده و دم در ایستاده بود تا مامان و بابا کفش هایشان را پا کن که برن خانه مامان بزرگ و پدر بزرگ های دانیال که مامان و بابا متوجه صدای از خانه همسایه بغلی شدن که دارن قربون صدقه دانیال میرن نگو آقا دانیال تنهایی رفته خانه همسایه عیددیدنی و عیدی هم گرفته بود (راستی دانیال با نوه همسایه دوست هستند) ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
22:00